کد مطلب:29719 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:90

زن متّهم به زنا












5733. امام صادق علیه السلام:زنی را پیش عمر آوردند كه با پیرمردی ازدواج كرده بود [ و پیرمرد] در زمان نزدیكی، در گذشته بود [ و زن نیز] پس از مدّتی، بچه ای به دنیا آورده بود.

پسرانِ آن مرد، ادّعا كردند كه زن، مرتكب زنا شده است و بر آن، گواه آوردند. عمر، فرمان سنگسار نمودنِ وی را صادر كرد.

علی علیه السلام گذرش بر آن زن افتاد. آن زن گفت:ای پسر عموی پیامبر خدا! من، حجّتی دارم. علی علیه السلام فرمود:حجّتت را بیاور. زن، نامه ای به وی داد و امام علیه السلام آن را خواند. علی علیه السلام گفت:این زن، روز ازدواج خویش و روز نزدیكی و چگونگی نزدیكی با خویش را به شما اعلام می كند. زن را برگردانید.

روز بعد، [ علی علیه السلام] تعدادی از بچه های كوچك هم سن و سال را جمع كرد و آن بچه را هم فرا خواند و به آنان گفت:بازی كنید. وقتی سرگرم بازی شدند، به آنان گفت:بنشینید. وقتی همه آرام گرفتند، ناگاه به سرشان داد كشید.

همه بچه ها سرپا ایستادند. آن بچه هم ایستاد؛ ولی هنگام ایستادن، روی دو دست خود تكیه كرد. علی علیه السلام او را فرا خواند و از پدرش (پیرمرد) به وی ارث داد و برادران تهمتْ زنش را به طور جداگانه حد زد.

عمر به علی علیه السلام گفت:چه كار كردی؟ [ علی علیه السلام] گفت:ناتوانیِ پیرمرد را از تكیه دادن پسر به دست هایش [ در هنگام ایستادن]، فهمیدم.[1].









    1. الكافی:7/424/7، تهذیب الأحكام:850/306/6، كتاب من لا یحضره الفقیه:3254/24/3.